بدخوي‌تري مگر خبر داري

شاعر : انوري

کامروز طراوتي دگر داريبدخوي‌تري مگر خبر داري
پيوند و جمال بيشتر دارييا مي‌داني که با دل و چشمم
دانم ز نياز من خبر داريروزي که به دست ناز برخيزي
از راز دلم چه پرده برداريدر پرده‌ي دل چو هم تويي آخر
گويم به وفا و عهد اگر داريگويي که از اين پست وفادارم
امشب سرما و دردسر داريبر پاي جهي که قصه کوته کن
زين سورت عشوه صد ز بر دارياي آيت حسن جمله در شانت
چون طبع لطيف و شعر تر داريدشنام دهي که انوري يارب
کز طعنه مرا تو در جگر داريچتوان گفتن نه اولين داغست